سبک بالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظه ای تمکین نکردند
ترحم بر من مسکین نکردند
سمت چپ شهیداحمدرضاکرمی
سواران از سر نعشم گذشتند
فغان ها کردم، اما برنگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان، این چه سودا بود با من؟
رفیقان، رسم هم دردی کجا رفت؟
جوان مردان، جوان مردی کجا رفت؟
ازراست نفردوم شهیداحمدرضاکرمی، نفرچهارم شهیدرضاچگنی
اگر دیر آمدم مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید
رفیقانم دعا کردند و رفتند
مرا زخمی رها کردند و رفتند
رها کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم
ازراست نفردوم شهیداحمدرضاکرمی، نفرسوم شهیدمسعودصادقی، نفرششم شهیدرضاچگنی
دلم تا دست بر دامان در زد
دو دستی سنگ شیون را به سر زد
امیدم مشت نومیدی به در کوفت
نگاهم قفل در، میخ قدر کوفت
چه درد است این که در فصل اقاقی
به روی عاشقان در بسته ساقی
بر این در، وای من قفلی لجوج است
بجوش ای اشک هنگام خروج است
در میخانه را گیرم که بستند
کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!
نفراول سمت راست شهیداحمدرضاکرمی
دعا کردند در زندان بمانم
دعا کردند سرگردان بمانم
من آخر طاقت ماندن ندارم
خدایا تاب جان کندن ندارم
دلم تا چند یا رب خسته باشد؟
در لطف تو تا کی بسته باشد؟
شعر: قادرطهماسبی(فرید)
شعر خوانی از حاج صادق آهنگران
دانلود
نورایمان...
ما را در سایت نورایمان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : jalal nooriman بازدید : 82 تاريخ : جمعه 5 مهر 1392 ساعت: 14:23